لحظه در اغوش بگیر مرا...
می شود در همین لحظه از راه برسی و جوری مرا در آغوش بگیری
که حتی عقربه ها هم جرات نکنند از این لحظه عبور کنند؟
می شود در همین لحظه از راه برسی و جوری مرا در آغوش بگیری
که حتی عقربه ها هم جرات نکنند از این لحظه عبور کنند؟
تو مدام در " دوستت دارم " تکرار می شوی
ولی من هنوز در اولین سر مشق آن مانده ام!
نه ایراد از من است
و نه از قلم های بی گناه
تو را می نویسم
اما نمی بینی
لای هیچ سطری هم پنهان نمی شوی
حتی میان هیچ خشمی هم مچاله نمی شوی!
این کاغذ ها هستند
که تو را نمی پذیرند
مبادا نامت
عاشقشان کند!
برام دعا كن عشق من، همين روزا بميرم ...
آخه دارم از رفتن بدجوري گُر ميگيرم ...
دعا كنم كه اين نفس،تموم شه تا سپيده ...
كسي نفهمه عاشقت، چي تا سحر كشيده ...
اين آخرين باره عزيز،دستامو محكمتر بگير ...
آخه تو كه داري ميري،به من نگو بمون نمير ...
گاهي بيا يه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...
من با تو سوختم نازنين،باشه برو با من نسوز ...
اگه يروز برگشتي و گفتن فلاني مرده ...
بدون كه زير خاك سرد حس نگاتو برده
گريه نكن براي من قسمت ما همينه ...
دستامو محكمتر بگير لحظه ي آخرينه ...
اين آخرين باره عزيز،دستامو محكمتر بگير ...
آخه تو كه داري ميري،به من نگو بمون نمير ...
گاهي بيا يه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...
من با تو سوختم نازنين،باشه برو با من نسوز ...
برام دعا كن عـــــــــشــــــــــق من ...
در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم
در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم
در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم
در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی ایستادم و آرام گریه کردم
می گن غیر ممکن غیره ممکنه!!
کی گفته؟؟؟
هر کی گفته دروغ گفته...
غیر ممکنه من اونو نخوام
غیر ممکنه اون منو بخواد
غیر ممکنه به فکرش نباشم
غیر ممکنه به فکرم باشه
غیر ممکنه همه ی آرزوم نباشه
غیر ممکنه یکی از آرزوهاش باشم
غیر ممکنه پناهم باشه
غیر ممکنه پناهی نداشته باشه
غیر ممکنه به یادش نباشم
غیر ممکنه به یادم باشه
غیر ممکنه مال من باشه
غیر ممکنه مال اون من باشم
غیر ممکنه عاشقش نباشم
غیر ممکنه عاشقم باشه
غیر ممکنه دوسش نداشته باشم
غیر ممکنه دوسم داشته باشه
غیر ممکنه ممکنه یه روزی ممکن بشه؟؟؟
چه حسه خوبيه ...
شبا موقع خواب عشقت سرشو بذاره رو دستات ... با
موهاش بازي كني ...
چشماشو ببوسي ... آروم آروم تو بغلت خوابش ببره ... ولي تو
هنوز بيداري ...
دوست داري فقط نگاش كني ... همينطوري كه داري نگاهش
ميكني ... اشكات سرازير بشه ...
تو دلت پيش خودت بگي ...
نباشي ... ميميرم ...
تو اینجا نیستی !
و من تنهای تنها
با سکوتی سخت درگیرم !
و می دانم اگر دیگر نیایی
در غروبی سرد و
غمبار و پر از تردید
" می میرم "
امید باز گشت تو
مرا زنده نگه می دارد و
آری ....... تو می آیی !
" تو .... ای تنها بهانه من "
و می دانم که دوباره
شاخه های خشک
احساسم جوانه می زند !
و من بار دیگر لبریز
از عشق با تو بودن
تمام لحظه های
تلخ پاییزی ام .....
تمام لحظه های
بی تو بودن را.......
و تمام خاطرات
سرد و بی روح نبودنت را..
با تمام دلتنگی هایم......
به دست باد می سپارم !
بیا ... و با آمدنت بگیر از من
این همه دلتنگی را !
***********************************
گـاهـی وقـتـا
دلـم فـقـط سـنـگـیـنـی نـگـاهـت رو مـیـخـواد
که زُل بـزنـی بـهـم
و مـ ـن بـه روی خـودم نـیـارم . . .
بــا تَمــامِ مِـداد رَنـگـے های دُنیــا
به هـَـر زَبــانی کــه بـِدانــے یـا نــَــدانے
خـالــے اَز هَــر تـَشـبیـه وَ اِسـتــعاره وَ ایـــهـام
تَـنهـــا یـــک جـــُـــــمله بـَــرایـت خـواهـَـــم نــِـوشــت
دوسـتَت دارَم خـــاص تــَــریـن مـُـخـاطـَـب خــــاص دُنیـــــا
دوستت دارم به اندازه تمام قطره های اشکی که به خاطر نداشتنت ریختم و میریزم
اندازه ی آن را نه تو میدانی نه هیچکس دیگر
فقط خدا میداند که در آن لحظات با من است ....
دلم گرفته از این زندگی
دلم گرفته از این دنیا و آدماش
دلم گرفته از خودم
دلم گرفته از اونایی که اطرافم هستن
دلم گرفته از خــدا
دلم گرفته از عشقــم
انقــــــدر دلم گرفته که نمیتونم به زندگی ادامه بدم ... پس خدایا
خلاصــــــــــــم کن
ا
حالی که پریشونه احتیاج به ارامش داره نه سرزنش...
ای کاش همه میفهمیدن....
برگرد...
به چشمهای منتظرم برگرد
به پایان این همه "آه و ناله" برگرد
برگرد...
به گرد خانه برگرد
برگرد "شوق نگاهم" برگرد...
با چشمان خیس دنبال قبرم میگشت...
یادش رفته بود که بهم گفت گورتو گم کن.....
تو ﻣﺎﻝِ ﻣَﻨﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﺸﻔﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺗﻮ ﺑﺎ "ﻣﻦ" ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯼ ﺑﺎ "ﻣﻦ" ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺩﺭﺩِ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ "ﻣﻦ " ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ! ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﯼِ
"ﻣﻦ " ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺿﺮﺑﺎﻥ ﻗﻠﺒﺖ، ﺑﺎ " ﻣﻦ" ﺑﺎﻻ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﺑﺎ ﺳﮑﻮﺗﻢ، ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯾﻢ ﺑﺎ ﺣﻀﻮﺭﻡ، ﺑﺎ ﻏﯿﺒﺘﻢ ﺗﻮ ﻣﺎﻝِ ﻣﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﺑﻼﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺩﻡ
ﺳَﺮَﺕ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﻪ " ﻣﻦ" ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ "ﻣﻦ" ﻓﻘﻂ "ﻣﻦ" ﺑﺸﻨﻮﯼ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﺎ ﯾﮏ
ﻧﮕﺎﻩ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ؟ ﺑﻌﺪ، ﺧﻮﺩﺵ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺳَﺮِ ﺟﺎﯾﺶ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ؟ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺣﺴﺎﺳﺖ ﺭﺍ ﺗَﺮ ﻭ ﺧﺸﮏ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؟
ﺍﺷﮑﺖ ﺭﺍ ﺩﺭﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﻌﺪ، ﭘﺎﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؟ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺣﺮﻓﺖ ﺭﺍ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﺗَﻪِ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧَﻔَﺲ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ؟