گرما یعنی :
گرما یعنی :
نفس های تو...
دست های تو...
آغوش تو...
گرما یعنی :
نفس های تو...
دست های تو...
آغوش تو...
هنوز که هنوز است !!! ♥
همان جای قبلی ;
همان قسمت دست نخورده ی دلم نشسته ای ♥
هنوزهم که هنوز است !!! ♥
صبح هابه شوق
توبیدار می شوم
وشبها با دنیایی ازدل تنگی می خوابم ♥
هنوز هم که هنوز است !!! ♥
برایم همان طراوت روز اول را داری ♥
ومن ... ♥
هنوز هم که
هنوز است از شوق تو لبریز می شوم ♥
هنوز هم که هنوز است !!! ♥
برایم با تمام دنیا فرق می کنی ♥
بگو زمان بگذرد ♥
مکان عوض شود ♥
دنیا مرا به بازی بگیرد ♥
باز هم تو برایم همان فراتر از ,, عشقی ,, ♥
بدون ذره ای از تغییر .... ♥
وقتی بمیرم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد...
نه جایی به خاطرم تعطیل می شود...
نه در اخبار حرفی زده میشود...
نه خیابانی بسته می شود...
نه در تقویم خطی به اسمم نوشته می شود...
تنها موهای مادرم کمی سپیدتر می شود...
خواهرم کمی شکسته تر می شود...
اقوامم چند روز آسوده از کار...
دوستانم بعد خاکسپاری آرام آرام خندهایشان شروع می شود...
من تنها گورکنی را خسته کردم...
و مداحی که الکی از خوبی هایم میگوید و اشک تمساح میریزد...
حال تو بگو...
پسر:ضعیفه دلمون برات تنگ شده بود...اومدیم زیارتت کنیم
دختر:تو باز گفتی ضعیفه؟؟؟؟؟؟
پسر:خب...منزل بگم چطوره؟؟؟؟؟
دختر:واااااااای .... از دست تو...
پسر:باشه...باشه...ویکتوریا خوبه؟؟؟؟
دختر:اه اصن باهات قهرم...
پسر:باشه بابا...تو عزیز منی....خوب شد؟؟؟...آشتی؟؟؟؟؟
دختر:آشتی...راستی گفتی دلت چی شده؟؟؟
پسر:دلَم؟!...آها از دیشب تا حالا یکم پیچ میده...
دختر:واقعا که...
پسر:خب چیه...نمیگم...مریضم اصن...خوبه؟؟؟؟؟؟؟
دختر:لوووووووووووس...
پسر:ای بابا...ضعیفه...اگه اینبار قهر کنی ناز کش نداری ها؟!
دختر:بازم گفت این کلمه رو...
پسر:خب تقصیر خودته...میدونی اونایی که دوست دارم اذیت میکنم...
هی نقطه ضعف دستم میدی...
دختر:من از دست تو چیکار کنم؟؟؟؟؟
پسر:شکر خدا........!دلم پیچ میخورد چون تو تب و تاپ ملاقات تو بودم...
لیلی قرن 21 من...
دختر:چه دل قشنگی داری...چه قدر به سادگی دلت حسودیم میشه...
پسر:صفای وجودت خانوم...
دختر:میدونی...دلم تنگه...برای اون همه پیاده روی هامون...برای سَرک
کشیدن تو مغازه کتاب فروشی و ورق زدن کتابها...برای بوی کاغذ...برای
شونه به شونه باهات راه رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه...
آخه هیچ زنی...
مردی مثل من نداره...!!!
پسر:میدونم...میدونم...منم دلم تنگه...برای دیدن اسمون تو چشمای تو...
برای بستنیهای شاتوتی که با هم میخوردیم...برای خونه ای که تو خیال
ساخته بودیم و من مَردش بودم...؟؟؟؟!!!!
دختر:یادته همش بهم میگفتی خاتون؟؟؟
پسر:آره یادمه...آخه تو منو باد دخترای ابرو کمون قجری مینداختی...
دختر:ولی من که بور بودم...
پسر:باشه فرقی نمیکنه...
دختر:آخ چه روزایی بود...دلم برای دستای مردونت که تو دستام گره میخورد
تنگ شده...مجنون من...
پسر:....
دختر:چت شده؟چرا چیزی نمیگی؟
پسر:...
دختر:نگاه کن ببینم...!منو نگاه کن...
پسر:...
دختر:الهی من بمیرم...چرا چشات نمناک شده؟الهی من فدات شم...
پسر:خدا ن...(هق هق گریه)
دختر:چرا گریه میکنی؟
پسر:چرا نکنم؟هان؟
دختر:من دوست ندارم مرد من گریه کنه...جلوی این همه آدم..
بخند دیگه...
بخند زودباش...
پسر:وقتی دستاتو کم دارم چطور بخندم؟...کی اشکامو کنار بزنه که
گریه نکنم؟؟؟
دختر:اگه گریه کنی منم گریه میکنما...
پسر:باشه...باشه...تسلیم...ولی نمیتونم بخندما...
دختر:آفرین حالا بگو کادو ولنتاین برام چی خریدی؟؟؟
پسر:تو که میدونی...من از این لوس بازیا خوشم نمیاد...ولی امسال
برات کادوی خوبی آوردم...
دختر:چی؟...زودباش بگو...آب از لب و لوچم آویزون شد...
پسر:....
دختر:باز دوباره ساکت شدی...؟؟؟
پسر:برات کادووووووووو...(هق هق گریه)...یه دسته گلایل و یه
شیشه گلاب!
یک بغض طولانی آوردم!!
تک عروس گورستان!!
پنج شنبه ها دیگه خیابون بدون تو صفایی نداره!!
اینجا کنار خانه ابدیت میشینم و فاتحه میخونم!!
نه...اشک و فاتحه!!
نه...اشک و دلتنگی و فاتحه!!
نه...اشک و دلتنگی و فاتحه و خاطره های نه چندان دور...!!!
امان...خاتون من تو خیلی وقته که...
آرام بخواب بانوی کوچ کرده من...
دیگه نگران قرص های نخوردم...لباسهای اتو نکشیده ام...صورت
پف کرده ام از بی خوابیم نباش!!!
نگران خیره شدن مردم به اشکهایم نباش...!!
بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم....!!!!*
ﺳﻼﻣﺘـﮯ ﺭﻭﺯﮮ ﮐﻪ ﭘﺴﺮ ﺩﻋﻮﺕ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺟﺸﻦ ﻋﻘﺪ
ﻋﺸﻘـــــﺶ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﻭﻥ ﺷﺐ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﻭﻥ ﺩﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺣﺎﻝ ﭘﺴﺮ ﺑﻐﺾ
ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﻣﺎ ﭘﺴﺮ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﺗﺎ ﺟﺸﻦ
ﺧﺮﺍﺏ ﻧﺸﻪ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﻭﻥ ﺧﻨﺪﻩ ﯼ ﺯﻭﺭﯼ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﮐﻪ ﻣﺎﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻋﺎﻗﺪﯼ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﻭﻥ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﻫﺎ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﻐﺾ ﭘﺴﺮ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻝ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﻐﺾ ﭘﺴﺮ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﻐﺾ ﭘــــﺴﺮ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﺎﺭ ﺁﺧﺮ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﻐﺾ ﭘﺴﺮ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﭘﻼﮎ ﺯﻧﺠﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﭘﺴﺮ ﻭﺍﺳﻪ ﺯﯾﺮ ﻟﻔﻈﯽ ﺭﻭﺯ
ﻋﻘﺪﺵ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﺶ ﻣﻮﻧــــﺪ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﻣﯿﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﻋﺸﻘﺶ ﺑﺮﺳـــﻪ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﻫﺎ
ﺳﻼﻣﺘﯽ " ﺑـــــــﻠﻪ "
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﻐﺾ ﭘﺴﺮ ﻭ ﭼﺸﻢ ﺧﯿﺲ ﺩﻭﺳﺘﺎ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻋﺮﻭﺱ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺳﺴﺘﯽ ﺯﺍﻧﻮ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﭼﺸﻢ ﻭ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﻭﻥ ﺷــــــﺐ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﭘﺎﮐﺖ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻭ ﻧﺨﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻧﺦ ﻗﺒﻠﯽ ﺭﻭﺷﻦ
ﻣﯿﺸﺪ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﻐﺾ ﭘﺴﺮ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺁﯾﻨﻪ ﺷﮑﺴﺖ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﻭﻥ ﺷﺐ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺳﺨﺖ ﮔﺬﺷﺖ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﯾﻪ ﻋﻤﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺣﺮﻓﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﭘﺴﺖ ﺷﺪ
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﺸﻘﺸﻮﻥ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ ﻭ ﺍﺯ
ﺩﻭﺭ ﻧﮕـــــــــﺮﺍﻥ ﯾﮑﯽ ﯾﻪ
ﺩﻭﻧﺸﻮﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺑﻐﺾ ﺑﺎ ﺳﮑﻮﺗﺸﻮﻥ,واقعا داغون شدن....
بعضــی وقـتــا انـقــدر از زنــدگــی خـســـتـه مـیـشـــم کـه دلـم مـیـخـواد
قـبـل از خـواب سـاعـتـو روی "هـیـــچــوقـت"
کـــوک کـنـم ...
می شود در همین لحظه از راه برسی و جوری مرا در آغوش بگیری
که حتی عقربه ها هم جرات نکنند از این لحظه عبور کنند؟
تو مدام در " دوستت دارم " تکرار می شوی
ولی من هنوز در اولین سر مشق آن مانده ام!
نه ایراد از من است
و نه از قلم های بی گناه
تو را می نویسم
اما نمی بینی
لای هیچ سطری هم پنهان نمی شوی
حتی میان هیچ خشمی هم مچاله نمی شوی!
این کاغذ ها هستند
که تو را نمی پذیرند
مبادا نامت
عاشقشان کند!
برام دعا كن عشق من، همين روزا بميرم ...
آخه دارم از رفتن بدجوري گُر ميگيرم ...
دعا كنم كه اين نفس،تموم شه تا سپيده ...
كسي نفهمه عاشقت، چي تا سحر كشيده ...
اين آخرين باره عزيز،دستامو محكمتر بگير ...
آخه تو كه داري ميري،به من نگو بمون نمير ...
گاهي بيا يه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...
من با تو سوختم نازنين،باشه برو با من نسوز ...
اگه يروز برگشتي و گفتن فلاني مرده ...
بدون كه زير خاك سرد حس نگاتو برده
گريه نكن براي من قسمت ما همينه ...
دستامو محكمتر بگير لحظه ي آخرينه ...
اين آخرين باره عزيز،دستامو محكمتر بگير ...
آخه تو كه داري ميري،به من نگو بمون نمير ...
گاهي بيا يه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...
من با تو سوختم نازنين،باشه برو با من نسوز ...
برام دعا كن عـــــــــشــــــــــق من ...
در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم
در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم
در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم
در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی ایستادم و آرام گریه کردم
می گن غیر ممکن غیره ممکنه!!
کی گفته؟؟؟
هر کی گفته دروغ گفته...
غیر ممکنه من اونو نخوام
غیر ممکنه اون منو بخواد
غیر ممکنه به فکرش نباشم
غیر ممکنه به فکرم باشه
غیر ممکنه همه ی آرزوم نباشه
غیر ممکنه یکی از آرزوهاش باشم
غیر ممکنه پناهم باشه
غیر ممکنه پناهی نداشته باشه
غیر ممکنه به یادش نباشم
غیر ممکنه به یادم باشه
غیر ممکنه مال من باشه
غیر ممکنه مال اون من باشم
غیر ممکنه عاشقش نباشم
غیر ممکنه عاشقم باشه
غیر ممکنه دوسش نداشته باشم
غیر ممکنه دوسم داشته باشه
غیر ممکنه ممکنه یه روزی ممکن بشه؟؟؟
چه حسه خوبيه ...
شبا موقع خواب عشقت سرشو بذاره رو دستات ... با
موهاش بازي كني ...
چشماشو ببوسي ... آروم آروم تو بغلت خوابش ببره ... ولي تو
هنوز بيداري ...
دوست داري فقط نگاش كني ... همينطوري كه داري نگاهش
ميكني ... اشكات سرازير بشه ...
تو دلت پيش خودت بگي ...
نباشي ... ميميرم ...
تو اینجا نیستی !
و من تنهای تنها
با سکوتی سخت درگیرم !
و می دانم اگر دیگر نیایی
در غروبی سرد و
غمبار و پر از تردید
" می میرم "
امید باز گشت تو
مرا زنده نگه می دارد و
آری ....... تو می آیی !
" تو .... ای تنها بهانه من "
و می دانم که دوباره
شاخه های خشک
احساسم جوانه می زند !
و من بار دیگر لبریز
از عشق با تو بودن
تمام لحظه های
تلخ پاییزی ام .....
تمام لحظه های
بی تو بودن را.......
و تمام خاطرات
سرد و بی روح نبودنت را..
با تمام دلتنگی هایم......
به دست باد می سپارم !
بیا ... و با آمدنت بگیر از من
این همه دلتنگی را !
***********************************
گـاهـی وقـتـا
دلـم فـقـط سـنـگـیـنـی نـگـاهـت رو مـیـخـواد
که زُل بـزنـی بـهـم
و مـ ـن بـه روی خـودم نـیـارم . . .
بــا تَمــامِ مِـداد رَنـگـے های دُنیــا
به هـَـر زَبــانی کــه بـِدانــے یـا نــَــدانے
خـالــے اَز هَــر تـَشـبیـه وَ اِسـتــعاره وَ ایـــهـام
تَـنهـــا یـــک جـــُـــــمله بـَــرایـت خـواهـَـــم نــِـوشــت
دوسـتَت دارَم خـــاص تــَــریـن مـُـخـاطـَـب خــــاص دُنیـــــا
دوستت دارم به اندازه تمام قطره های اشکی که به خاطر نداشتنت ریختم و میریزم
اندازه ی آن را نه تو میدانی نه هیچکس دیگر
فقط خدا میداند که در آن لحظات با من است ....
دلم گرفته از این زندگی
دلم گرفته از این دنیا و آدماش
دلم گرفته از خودم
دلم گرفته از اونایی که اطرافم هستن
دلم گرفته از خــدا
دلم گرفته از عشقــم
انقــــــدر دلم گرفته که نمیتونم به زندگی ادامه بدم ... پس خدایا
خلاصــــــــــــم کن
ا
حالی که پریشونه احتیاج به ارامش داره نه سرزنش...
ای کاش همه میفهمیدن....
برگرد...
به چشمهای منتظرم برگرد
به پایان این همه "آه و ناله" برگرد
برگرد...
به گرد خانه برگرد
برگرد "شوق نگاهم" برگرد...
با چشمان خیس دنبال قبرم میگشت...
یادش رفته بود که بهم گفت گورتو گم کن.....
تو ﻣﺎﻝِ ﻣَﻨﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﺸﻔﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺗﻮ ﺑﺎ "ﻣﻦ" ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯼ ﺑﺎ "ﻣﻦ" ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺩﺭﺩِ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ "ﻣﻦ " ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ! ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﯼِ
"ﻣﻦ " ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺿﺮﺑﺎﻥ ﻗﻠﺒﺖ، ﺑﺎ " ﻣﻦ" ﺑﺎﻻ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﺑﺎ ﺳﮑﻮﺗﻢ، ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯾﻢ ﺑﺎ ﺣﻀﻮﺭﻡ، ﺑﺎ ﻏﯿﺒﺘﻢ ﺗﻮ ﻣﺎﻝِ ﻣﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﺑﻼﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺩﻡ
ﺳَﺮَﺕ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﻪ " ﻣﻦ" ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ "ﻣﻦ" ﻓﻘﻂ "ﻣﻦ" ﺑﺸﻨﻮﯼ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﺎ ﯾﮏ
ﻧﮕﺎﻩ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ؟ ﺑﻌﺪ، ﺧﻮﺩﺵ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺳَﺮِ ﺟﺎﯾﺶ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ؟ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺣﺴﺎﺳﺖ ﺭﺍ ﺗَﺮ ﻭ ﺧﺸﮏ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؟
ﺍﺷﮑﺖ ﺭﺍ ﺩﺭﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﻌﺪ، ﭘﺎﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؟ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺣﺮﻓﺖ ﺭﺍ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﺗَﻪِ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧَﻔَﺲ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ؟
ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﭼــﻪ ﻣﯿﺘﺮﺳﺎﻧﯽ ؟ !
ﺍﺯ ﻧﺒـــــﻮﺩﺕ ؟
ﺍﺯ ﺗﻨـــــﻬﺎﯾﯽ ؟
ﺍﺯ ﮔـــــﻢ ﺷﺪﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﺩﻣﮏ ﻫﺎ ؟
ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺎﻧــﯽ ﮐﻪ ﺍﮔـﺮ ﻧﺒـﺎﺷـﯽ ﮔـﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨـﻢ ﻭ ﻣﯿﻤﯿــﺮﻡ ؟ !
ﺁﺥ ﮐﻪ ﭼﻘــﺪ ﺗﻮ ﺳـﺎﺩﻩ ﺍﯼ ...
ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧـﯽ ﮐﺴـﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﻫﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷــﺪ ﺩﯾﮕــﺮ ﺍﺭﺯﺷﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﻫــﺪ ...
ﺍﮔــﺮ ﺗﻤـﺎﻡ ﻭﻗﺘﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟـﺎﯼ ﺧـــــﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﻦ ...
ﺻــﺮﻑ ﺁﺩﻡ ﺷــﺪﻥ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﮑــﺮﺩﯼ ، ﺍﻻﻥ ﻗﯿﻤـﺖ ﺍﻧﺪﮐــﯽ ﺩﺍﺷﺘـﯽ ...
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﯾﮕــﺮ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺑﺮﮔﺸـﺘﺖ ﻓﮑـﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃـﺮﺍﺗـﺖ ...
ﻫﺮﺷـﺐ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺑﻐـﺾ ، ﺧﺎﻃـﺮﻩ ، ﻗــﻮﻝ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﻫﺎﯼ ﺑﻪ ﺍﻧﻘﻀﺎ ﺭﺳﯿـﺪﻩ ...
ﺩﻡ ﺩﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻡ ...
ﺗﺎ ﺳﻔــﻮﺭ ﺑﺒﺮﺩ ... ﺑﺒﺮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ... ﺷﺎﯾـﺪ ﺑﻪ ﺩﺭﺩﺵ ﺑﺨــﻮﺭﺩ ...
ﺩﯾﮕــﺮ ﻭﻗـﺘﯽ ﺍﺳﻤﺖ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻨـﻮﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ...
ﻭﺍﯼ ﮐﻪ ﺗﻮ ﭼـــﻪ ﺗﺠـــﺮﺑﻪ ﯼ ﻣﺴﺨـﺮﻩ ﺍﯼ ﺑﻮﺩﯼ ...
ﻭ ﻣﺴﺨــﺮﻩ ﺗﺮ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻬﺎﯼ ﮔﺰﺍﻑ ﻋﻤــﺮﻡ ﺭﺍ ﺻﺮﻓﺶ ﮐـﺮﺩﻡ ...
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺩﯾﮕـﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺯﻧﺪﮔــﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﻮ ﺻﯿﻐــﻞ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ ...
ﺗﻮ ﻣﯿﻤﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﺩﺍﻏــﻮﻥ ...
ﭘﺎﮐﺘــﻬﺎﯼ ﺳﯿﮕــﺎﺭ ...
ﺫﻫــﻦ ﮐﺜﯿــﻒ ...
ﺷﮏ ﻭ ﺗﺮﺩﯾــﺪ ...
ﻭ ﻧﻔﺮﯾـــﻦ ﻫﺎﯼ ﻣــﻦ ...
ﺍﮔـﺮ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﮕـﺬﺭﺩ ، ﺧﺪﺍ ﻧﻤﯿﮕــﺬﺭﺩ ..
ﺍﻟﺒﺘــﻪ ﺍﮔــﺮ ﻋﺪﺍﻟﺘــﯽ ﺑﺎﺷـــﺪ ...
❣ اسمش دختــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر است ❣
همان کسی که نمیتواند از ساعت 8 شب بیرون باشد...
همان کسی که استادیوم فوتبال رفتن برایش ممنوع استــــ...
همانی که اختیارش دستِ مرد استــــ...
همانی که نباید بلند بخندد...
همانی که ماشینها برای سوار کردنش کنار خیابان صفــــــ میکشند...
همان کسی کـهــــــ...
!...بس کنید دیگر...!
دنیا را برایشان جهنم کرده اید...
دختری که هروقت ناراحت بوديُ فکرت مشغول بود,,,کافیه بهش زنگ بزنی تا آرومت کنه...
دختری که چیزی که پوشیدی یا مدل موهات یا هیکلت واسش مهم نیستــــــ...
حتی با ته ریشُ قیافه خستت بازم محکم دستتو میگیره تا بهت اعتماد به نفس بده...
دختری که وقتی حوصلشو نداریُ باهاش بد حرف میزنی,,,جای اینکه اونم باهات بد حرف بزنهـــ...
فقط صداشو آرومتر میکنهُ میگه...
باشه...هرطور تو بخوای
دختري ك همه جوره تو رو ميخاد حتي ب ديگري فكرم نميكنه
اینارو اگه قدرشونو ندونین حتی بهتون اعتراض نمیکنن
...فقط از درون میشکنن... ﻭ ﺑﻲ ﺻﺪﺍ ﻣﻴﺮﻥ!
اینو بدون وقتی حرف میزنه وسط حرفاش نپر چون بعدن حرفشو کامل نمیکنه
اینو بدون همیشه به روش بخند چون دوس نداره کسی تو روش اخم کنه
اینو بدون وقتی میخوابه تند بیدارش نکن بد مزاج میشه
اینو بدون وقتی میخوابه دوس داره آزاد باشه یه وقت تو ذوقش نزنی
اینو بدون از پرحرفی بدش میاد یه وقت پرحرفی نکنی عصبی میشه
اینو بدون از سکوت زیاد هم بدش میاد وقتی ازت چیزی پرسید زود براش توضیح بده
اینو بدون با زور چیزی ازت نمیخواد اما خیلی اسرار میکنه دوس ندارم از این موقع سو استفاده کنی نزار به التماست بیفته
اینو بدون عاشق اینه که یکی بش اهمیت بده وقتی خسته برمیگرده خودت لباساشو درآر عاشق این کاره
اینو بدون از غر زدن بدش میاد غر نزنی اعصابشو بهم بریزی/چیزی که اتفاق میفته به درست کردنش فک میکنه نه به چرا افتادنش وچطور افتادنش...میگه اتفاقه دیگه افتاد باید حلش کنیم
اینو بدون شبا وقتی میخوابه دوس داره یکی تو بغلش محکم بغل کنه اگه اینو ازت خواست نگو حال ندارم دلشو بشکنی
اینو بدون غذاشو گرم دوس داره
اینو بدون بعضی وقتا شوخیاش زیادی اذیت میکنه
اینو بدون آخر مد ومردونگیه هر جا میره بش نگو کجایی
اینو بدون من خیلی عاشقشم وعاشق همه ی این رفتاراشم هیچ وقت ناراحتش نکن دلم نمیاد ناراحت ببینمش
ودر آخر مواظب عشقم باش اون خیلی مهربونه وبلد نیست چطوری ابراز کنه
خواهش میکنم مواظبش باش.....
مَن از نَســــل لِـــــیلی ام...
مَن از جِنـــس شــــیرینَم...
مَن دُخــــــترم...
با تمام حساســـیت های دُخترانه ام...
با تَلنگری بارانـــی میشوم...
با جُـــــمله ای رام میشوم...
با کَلـــمه ای عــــــاشق میشوم...
با پُــــــشت کردنی ویــــــران میشوم...
به راحَتی وابَــــــسته میشوم...
با پیــــــروزی به اُوج میرسم...
هنوز هم با عروسَـــــــکهایم حَرف میزنَم...
هنوزم هَم برایِشان لـــالـــایی میخوانَم...
من دُخـــــترم...
پُر از راز...
هرگز مرا نَخواهی دانِــــست...
هرگز سَرچِشــمه اَشکــــــهایم را نمی یابی...
هرگز مرا نِمیفَــــهمی...
مَگر از نَـــــــسلم باشی...
مَگر از جِنــــسم باشی...
خیلی وقت است مرده ام...
دلم می خواهد ببارم، کسی نپرسد چرا؟
تو چه میفهمی...
این روزها ادای زنده ها را در میاورم...
تظاهر به شادی می کنم، حرف می زنم مثل همه
اما...
بساط کرده ام و تمام نداشته هایم را به حراج گذاشته ام بی انصاف
چانه نزن...
حسرت هایم به قیمت عمرم تمام شد
و باز این منم که دارم یاد تو را دود می کنم
دوست داشتن یعنی :
اونیکه هزار بارم ناراحتش کنی بازم بگه:
این دفعه آخره که میبخشمت
و بازم با اخم بیاد تو بغلت.....!!!
لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم ...
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ... تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ... لمس کن نوشته هایی را که لمس
نشدنیست و
عریان ... که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ...
لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است ... لمس کن لحظه هایم را ... تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم،
لمس کن این با تو نبودنها را.
همین جا درون شعرهایم بمان
تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد…
به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛
من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها…
شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان..
تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم……
دیدی که سخت نیست تنها بدون من…؟
و صبح می شوند،شبها بدون من …
این نبض زندگی بی وقفه می زند …
فرقی نمی کند با من یا بدون من …
دیروز اگرچه سخت،امروز هم گذشت …
طوری نمی شود فردا بدون من …
گاهی گرفته ام…..!
این جا بدون تو…..!
تو چی؟ چگونه ای؟
آنجا بدون من…؟
بی آنکه بدانم چرا دوستت دارم
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم ،
سکوت را فراموش میکردی و تمامی ذرات وجودت
عشق را فریاد می کرد...
چشمهایم را می شستی
و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی...
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم،
نگاهت را تا ابد بر من می دوختی ،
تا من بر سکوت نگاه تو رازهای یک عشق زمینی را
با خود به اسمان ببرم...
عطر ِ تَنت روی ِ پیراهنم مانده...
امروز بوییدَمَش عمیق ِ عمیق ِ!
و با هر نفس بغضم را سنگین تر کردم!
و به یاد آوردم که دیگر، تنت سهم ِ دیگری ست...
و غمت سهم ِ من
کنــارت هستند : تــا کی ؟؟
تا موقـعی که به تـــو احتیاج دارند!!
از پیشت میـرن یـک روز : کــدوم روزا ؟؟
وقتی کســی جــای تــــو رو گرفـت !!
دوسـتـت دارنـد : تا چــه موقــع ؟؟
تا موقعی که کسی دیــگر را برای دوســت داشتن پیــدا کنند!!
میگویید عاشقت هست : نــه عزیزم برای همیشه نه!!
فقط تا موقعی عاشـقـت هست که نوبـت بازی با تـــو تمام شود!!!
برگرد…
یادت را جا گذاشتی …
نمی خواهم عمری به این امید باشم …
که برای بردنش برمی گردی…
Love me or hate me, both are in my favours If you love me, I'll
always be in your heart If you hate me, I'll always be in your mind
دوسم داری یا ازم متنفری؟,هر دوی اینا به نفع منه
اگه عاشقمی,همیشه تو قلبتم
اگه ازم متنفری,همیشه تو ذهنتم.
نمیدونم ،میدونی یا نه ؟
لحظه ی تولد من به همان ثانیه ی بر میگردد :
که تو برای اولین بار به من بگی :
دوستت دارم.
محتاج لبانت هستم
که در بهار و تابستان
پاییز و زمستان
مرا
عاشقانه ببوسند
آنطور که آتشفشان خاموش درونم جان گرفته
مهرت را فوران کند
من
تو و تمام وجودت را
نه برای یک هم آغوشی ساده
برای تمام عمر می خواهم
...همین
می بینی خدا…..؟؟؟
داشتیم بازی میکردیم….
اون رفت چشم گذاشت …
من رفتم قایم شدم…
ولی اون به جای من یکی دیگه را پیدا کرد و …..
من برای همیشه گم شدم…..
حرفش را ساده گفت :
من لایق تو نیستم اما . . .
نمیدانم خواست لیاقتم را به من یاد آوری کند
یا خیانت خودش را توجیح ؟!
آهای عشق، من تسلیم تو هستم…
آهای عشق، من هیچ حرفی در برابرت ندارم که به زبان بیاورم…
تو مرا شکست دادی ای عشق… من تسلیم احساسات آتشین تو میباشم…
آهای عشق، تو مرا خیلی شکنجه دادی، مرا عذاب دادی، یک دنیا غم و غصه در وجودم جا دادی، ولی من باز هم من با این همه عذاب تسلیم تو شدم…
آهای عشق، تو مرا در باتلاق زندگی فرو بردی، تو مرا در زندان عاشقی اسیر کردی، تو مرا در سرزمین دروغینت نگه داشتی تا من از تو دور نشوم…
آهای عشق من تسلیم تو هستم ، اینک که من تسلیم تو شده ام، میخواهی دوباره مرا شکنجه دهی؟. مرگ را به تو ترجیح دادم ، اما تو نگذاشتی که من خودم را از این دنیا و از تو راحت کنم…
ای عشق، تو کجایی؟ فریاد مرا می شنوی؟.. گریه های را میبینی؟… غم و غصه های مرا احساس می کنی؟….. پس چرا پاسخی به من نمیدهی؟…
من تسلیم تو شده ام… آروز داشتم یک بار هم تو تسلیم من شوی !
تنها آروزی من این بود که من تو را فراموش کنم! اما…!
اما نتوانستم فراموشت کنم، تو احساسی را در وجود من قرار دادی که دیگر فراموشی تو زمان مرگم هست…!
آهای عشق من تسلیم تو هستم…
هی رفیــــــــق !!!
بغضـــــهایم را مسخره نکن !
به سه نقطه های آخر حرفهایم نخنــــــــد !
تمام زندگیــــم نقــــطه چین است !
اینها تمام نوشـــــته های تاریـــکی ذهن و دنیای من است . . .
اینجا کلـــــبه وحشـــــت من است !
چرخ و فلک خاطــــره هاست . . .
سکـــــوت چشمها و سرسره ی بغضــــهاست . . .
در دنیای تاریـــک و سیــــاه من خبری از گل و درخت نیست !
روشنی نیست . . . سیاهی مطلــق است . . . !
دوست خوب من ! فقط سکـــــوت کن و رد شو !
چشمهایت را ببند تا تــــن لــــش زندگی مــــرده ام را نبینی !
گوشهایت را ببند تا صدای نــــاله ها و زجــــه زدن هایم را نشنوی !
در دنیای من ؛ بی کـــسی ، دلتنــــگی و حســــرت بیداد میکند . . . !
اینجا من هستم و من و من !
اینجا بجز من و بغضــــهایم چیز دیگری نیست !
هیچی نگو . . . نخند . . . اشــــــک نریز . . . ترحم نکن . . .
فقط رد شو....